و از طریق بازسازی جزء به جز این واقعه در دستههای سوگواری، اجرای دوباره آن را به تماشا مینشینند و گاه خود در نقش امام شهید(ع) و یارانش و جبهه یزیدی به نقشآفرینی (تعزیه) میپردازند.
بی گمان راهافتادن دستههای عظیم عزاداری در کوچه و خیابانها و گریستن برای مصیبت دیدگان حماسه عاشورا، خود نمایشی از سوگ تاریخ در رثای شهدای کربلاست. اینک گویی خود تاریخ میگرید و جامه عزا بر تن کرده است؛ اما همانگونه که از فحوای این کوتاه نوشت برمیآید، عاشورا تنها تراژدی و سوگ نیست، که صفحه دیگر آن، قهرمانی و حماسه است.
اکنون که در آستانه این رثای عظما قرار گرفتهایم، شایسته است بیندیشیم که چرا با وجود شکست ظاهری امام حسین(ع) و یارانش در آن واقعه، او همچنان یک قهرمان مانده است؟
عموما روایت تاریخ آغازین یک ملت و تمدن، قدسی است و شاید نتوان تمدنی را یافت که «سوگ» را خاستگاه خود قرار داده باشد. با این حال در استمرار تاریخ یک تمدن یا دین، آناتی وجود دارند که در آن تجربه یا تجربههایی سوگمندانه آزموده میشوند، یعنی مردمان در اندوه از دست دادن قهرمانان، قدیسان و بزرگانی که به گونهای با آن آغازهای ازلی پیوند دارند، به سوگ مینشینند. از این پس، تاریخ برای این مردم، آمیزهای از شادی و ماتم است.
اگر چه میتوان نمونههای همسانی را در تجربههای سوگمندانه بشری یافت، اما نوع و نحوه تاثیر این تجربیات در برداشتهای تاریخی و نیز مسیرهای تاریخیای که پیشاروی انسانها میگذارند، متفاوت است.
سوگ در تاریخ
آیا میتوان «سوگ» را عامل پیشبرنده تاریخ دانست؟ به بیان دیگر، آیا توجه به نقش سوگ در تاریخ، فلسفه تاریخ خاصی را فراروی ما مینهد؟ پاسخ به این پرسشها هنگامی میسر میشود که ببینیم سوگ چیست؟ روانشناسان و روانکاوان بر این نظرند که سوگ عبارت است از غم و ماتمی که بر کسی یا کسانی در اثر از دست دادن فرد یا افراد مورد
علاقه شان، عارض میشود.
بر بنیان دیدگاه « جان باولبای»؛ روانکاو معاصر، میتوان گفت که در سوگ حس وابستگی فرد سوگوار به فرد درگذشته، دچار آسیب شده و هراس و اضطراب ناشی از ناامنی، ناآسودگی و سرانجام مرگ در وی پدیدار میشود. بنابراین، فرد، شاید در مرگ دیگری، مرگ خود را آشکارتر میبیند. روانشناسان بر این نظرند که سوگواری فرایندی است متشکل از مراحلی که از احساس غم و ماتم فرد مصیبت دیده تا شوق دوباره وی به زندگی را دربرمیگیرد.از این سبب، روانشناسان بر فرایندی بودن سوگواری تاکید زیادی دارند.
بربنیان آنچه گفته شد، بار دیگر پرسش پیشین را تکرار میکنیم: آیا توجه به نقش سوگ در تاریخ، فلسفه تاریخ خاصی را فراروی ما مینهد؟ پاسخ این پرسش، بستگی به این دارد که سوگ را چگونه ببینیم؟ اگر به پیروی از روانشناسان، سوگ را فرایندی در انطباق فرد یا افراد سوگوار با آسیب ناشی از فقدان فرد در گذشته تلقی کنیم، آن (سوگ) به مرحلهای از تحول زندگی فرد یا افراد تبدیل میشود و لذا نمیتوان برای آن نقش عمدهای در حرکت تاریخ در نظر گرفت، اما اگر سوگ را به عنوان یک وضعیت بینگاریم، نه یک فرایند، میتوان از نقش برجسته سوگ در تاریخ سخن گفت. اما چه هنگام سوگ به وضعیت تاریخی تبدیل میشود؟ چگونه سوگ، تعیینکننده سرشت و حرکت تاریخ میشود؟ به عبارت بهتر؛ چگونه «فقدان» پیشبرنده تاریخ میشود؟ شایان توضیح است که عمل (پراکیس) انسانی، تاریخ را رقم میزند.
انسان کنش میورزد تا آنچه را که مطلوبش است، پدید آورد. از اینرو، عمل انسان، امری فرارونده است؛ یعنی اگر چه در اکنون واقع است؛ اما ناظر به تحقق امری درآینده میشود. به همین دلیل، درهر عمل، گونهای امید نهفته است؛ امید به تحقق امری که اشتیاق آن میرود؛ اما عمل در طول تاریخ، هیچ گاه کاملا به تحقق امری که به آن امید میرفته، نینجامیده است.
در اینجاست که ناکامی و شکست پدید میآید و هر چه امید به هدفی که انتظار تحقق آن را داریم برجستهتر و سترگتر باشد، به همان اندازه ناکامی حاصل از تحقق نیافتن آن هدف را اندوهناکتر و سوگناکتر مییابیم. در این وضعیت - همانگونه که پیشتر گفتیم – گرچه سوگ آغازگاه تاریخ نیست، اما شرط استمرار و تداوم آن میشود. در اینجا، سوگ به وضعیتی تاریخی تبدیل میشود، یعنی میتوان آن را در همه زمانها و مکانها یافت.
عاشورا؛ چونان وضعیتی تاریخی
آیا از این چشمانداز میتوان واقعه عاشورا را تحلیل کرد؟ بیگمان عاشورا، برای مسلمانان و شیعیان بویژه سوزناکترین واقعه کل تاریخ است و بیان معروف «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» اشاره به تاریخی شدن آن به عنوان یک وضعیت دارد.
در اینکه؛ چرا و چگونه عاشورا به یک وضعیت تاریخی بدل شده و به بیان بهتر، چه چیزی در درون واقعه عاشورا نهفته که آن را به یک وضعیت تاریخی تبدیل میکند؟ و این وضعیت چه تلقی تاریخیای را برای شیعیان دامن زده است؟ در وهله اول، باید آن را با امامشناسی شیعی مرتبط دانست.
امام در اندیشه شیعی پس از پیامبر(ص) از محوریتی تام در عرصههای فردی و اجتماعی شیعیان برخوردار است. به این معنا که از طریق الگو قرار دادن امام میتوان مدارج کمال فردی و اجتماعی را پیمود. از اینرو، امامشناسی اهمیتی شایان توجه در تفکر شیعی پیدا میکند و امام، قطب و جوهره تاریخ تلقی میشود و اصلا حضور وی عین تاریخ به شمار میآید، نیز ماخوذ از روایات؛ گزارههای بنیادین دیگری به این مضمون که هیچ زمانهای از امام خالی نیست، در کانون توجه قرار میگیرد.
به همین خاطر، شیعه، امامان خود را مانند پیامبر(ص) ملهم از جانب خدا میدانند و در واقع امامت را ریاست عامه و مقام امام را فراتر از بشر عادی تلقی میکنند. این محوریت تاریخی امام برای شیعه از اهمیت زیادی برخوردار است. به گونهای که در برخی دیدگاهها از امام به باطن پدیدههاتعبیر شده است.
این بنیان امامشناختی؛ یعنی امام به عنوان حقیقت باطنی تاریخ، نیز ناظر به یک واقعیت تاریخی است. به این معنا که از دیدگاه شیعه، جانشینی بلافصل علی(ع) پس از پیامبر (ص) و در واقع نص ولایت او و خاندانش در غدیرخم از طرف پیامبر(ص) به مردم ابلاغ شده بود؛ اما به دلایلی، این امر (جانشینی) رخ نداد و دیگر امامان پس از حضرت علی(ع) نیز هیچ یک از چنین مقامی برخوردار نشدند.
در کنار این امر، این نکته نیز شایان اهمیت است که همه امامان شیعه به جز حضرت ولیعصر(عج) که در غیبت به سر میبرند، به گونههای مختلفی به شهادت رسیدند. این نکته، یعنی تحقق نیافتن کامل امامت در عرصه اجتماعی، از همان آغاز، به ویژه پس از به شهادت رسیدن امام علی(ع) و امام حسن(ع)، تاریخ شیعی را سوگناک کرده بود، اما با واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش در کربلا، معنا و سوز و گداز ویژهای پیدا کرد و از آن یک وضعیت تاریخی ساخت. همانگونه که پیشتر اشاره شد، برجستهترین بیان این وضعیت، در «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» نهفته است.
این بیان، کل تاریخ را برای شیعه، بسان معنایی سوگناک به تصویر میکشد. به این سان، شیعه همواره خود را در موقعیتی تراژیک و در عین حال حماسی میدیده؛ موقعیتی که به بیان یاد شده، در همه جا و همه زمانها قرار دارد، یا به عبارت بهتر؛ همواره در اینجا و اکنون حضور دارد. اما چرا سوگ عاشورا به وضعیتی تاریخی تبدیل شده است؟ بیگمان پاسخ این پرسش را باید جدای از چگونگی شهادت امام حسین(ع) و یارانش، در هدف برجستهای جست که در پس قیام امام حسین(ع) وجود داشته است.
در تاریخ شیعه، این نخستین قیام یک امام شیعی در برابر زمانه و تاریخ خود بود. حرکت و قیام بعدی از آن امام عصر(عج) است که در غیبت بهسر میبرد و اوست که مسلط بر زمان و عین زمان (امام زمان) بوده و سرانجام روزی به امر خداوند، از درون تاریخ آشکار میشود و تاریخی دیگر را آغاز میکند.
به هر حال، عمل و هدف برجسته عاشورا چه بود که از آن به وضعیتی سوگناک تعبیر میکنیم؟ در تاریخ میخوانیم که امام حسین(ع) از بیعت کردن با یزید سرباز زد؛ چرا که وی را غاصب حکومت اهل بیت (بخوانید: مانع تحقق حقانیت امام در تاریخ) میدانست. آنگاه در نبردی نابرابر در دشت کربلا 2 سپاه در برابر یکدیگر صفآرایی میکنند که به فرجام به شهادت امام حسین(ع) و یارانش میانجامد.
بنابراین، در خوانش شیعی از قیام امام حسین(ع) عاشورا نماد و نمودی از آشکارگی باطن و حقانیت (= امام) در عرصه تاریخ غیرحقانی (=یزیدی) دارد. به بیان دیگر، حرکت امام حسین(ع) برای شیعیان حاکی از تحقق تمامیت تاریخ بود؛ حرکتی که البته در ظاهر ناکام ماند و چه ناکامیای که در باطن خود همچنان، عظیم مینماید! در عاشورا چنان فقدانی رخ نمود که سازگاری با آن جز از طریق تبدیل شدن آن به یک وضعیت تاریخی میسر نبود. اینجاست که گویی تاریخ از محتوای خود تهی شده و جامه ماتم برتن کشیده است.
در حضور دیگران اینک میراث مقدس عاشورا فراروی شیعیان قرار گرفته و آنها در طول تاریخ با دقتی وسواس گونه کوشیدهاند تا تمام زوایا و عناصر آن را حفظ کنند. گویی عاشورا مجموعهای است از اجزای مرتبط که حتی کوچکترین جز آن، کل این حماسه را در خود جای داده است؛ یعنی هر جز عاشورا بازتابی از کل و کل بازتابی از جزءجزء آن است. اکنون، اگر چه عاشورا حضور ندارد؛ اما وجود آیینهای عزاداری به این غیبت حضور میبخشند.
بنابراین، عاشورا با تمام مولفههایش بازسازی میشود تا باردیگر با حضور «دیگران» به صحنه بازگردانده شود. به بیان دیگر؛ آنچه غایب است، بار دیگر براساس نوعی صورتبندی ویژه، به طور موقت به ظهور میرسد و با پایان گرفتن اجرایش،دوباره در بطن تاریخ خود آرام میگیرد.